السلام علیک یا ابا صالح(عج)
ای که دعا ز دم تو راز ونیاز است
حضرت مولا دعا کن از دل خسته
چشم امید همه به سوی تو باز است
ای که دعا ز دم تو راز ونیاز است
حضرت مولا دعا کن از دل خسته
چشم امید همه به سوی تو باز است
یه وقتایی ادم می مونه بین اینکه چی بگه ؟چیکار کنه ؟
آخه منی که موندم میونه هزارتا اتفاق زندگیم
هزارتا مشکلی که خودم برای خودم درست کردم چه جوری سرموبلند کنم
چه حرفی بزنم ؟چی بگم ؟
اصلا بهم نمیاد،
اصلا به من نمی یاد ،که بگم دلم براتون تنگ شده
یکی نیست بگه آخه با معرفت کجا مردونگی کردی
کجا واستادی پاشون
کجا حواست بوده به رفتارت که حالا می خوای بگی دلم برای
خوبه همه عالم تنگ شده یکی نیست بگه اخه با معرفت نه بعضی از حرفا اصلا شاید
به ما ادم بدا نیاد که بگیم اقا
ما منتظرتیم .
ما میونه ی همه این غریبگی ها میونه همه هیاهو ها میونه ی این گم شدن ها
نبودن ها بودن اما نبودن شما ما منتظرتیم .
اما ای دل غافل به ما نمیاد اما میتونیم بگیم که مگه ما بدا دل نداریم اره حداقلش
اینو میتونیم بگیم .
به خوبات سر میزنی مگه ما بدا دل نداریم
نمی دونم میونه این همه ادم خوبی که داریم میتونم بگم اقا دلم براتون تنگ شده
اقا راست وحسینی دلم تنگ شده مولای امیدوانتظار .
"اللهم عجل لولیک الفرج"
دلم می طپد روحم می خواهد به پرواز درآید بدنم به نشاط در آمده است
نمی دانم چرا؟
زیرا خسته ام ،دل شکسته ام،روح پژمرده ام وحوصله ی زندگی ندارم.
ولی چرا خوشحالم ؟
چرا قلبم به شدت می طپد؟
راستی چه دلیلی دارد؟
من جز عشق دلیلی نمی یابم، عشقی پاک وملکوتی که از ابدیت سرچشمه
گرفته است وتا بی نهایت ادامه دارد،از آسمان بلند ،عظمت می گیرد
ازط نور خدایی سیراب می شود
به درد و غم مزین می گردد،با سوز وگداز پخته می شود
با فقر وتنهایی انس می گیرد وبا فداکاری خود را قربانی معشوق می کند،
آنگاه به صورت قطره ای از اشک در دامانت فرو می چکد.
سلام گنبد و صحن سرایتان روشن.
سلام ضریح شافی مشکل گشایتان روشن.
همیشه سفره ی لطفت پر است از مهمان،چراغ منزل مهمان سرایتان روشن.
سلام من بر شما مردم خراسان باد که هست شهر به نور رضایتان روشن.
به چشم اهل سماوات هم نخواهد شد امام من شرف خاک پایتان روشن.
نه وسعت کرم بی کرانتان روشن نه قدر رفعت بی انتهایتان روشن.
گر چه هر چه بگویندازش کلمات نمی شود درجات ولایتان روشن.
سعید ان که شود ذاکر شما شده است ثواب مدح شما از ابایتان روشن.
می خواستم تو را خورشید بنامم،دیدم که خورشید سکه صد قرانی ست که تو هر روز
از جیب شرقی ات در می آوری دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی
و بدین سان استواری جهان را تعین می کنی .
می خواستم تورا ابر بنامم از شدت گرمایت دیدم ،که نسیم باز دم توست که در فضای فرشتگان تنفس می کنیم.
اینگونه بود که تورا انگونه نامیدم که خدایت نامید.
نامی که با سر انگشت پروردگار بر فرق سر فرقدان عالم نقش بست.
نامی که قبله انبیاء و اولیاء واقتیاء وصلحاو شهداست.
نامی که نام علی بن موسی الرضا که سلطان سریع الرضاست.
"سکوت می کنم و حرفی برای گفتن ندارم
حرفا هایم ته کشیده ! در هوایی که تو نفس میکشی حرفی برای گفتن نمی ماند
پاییز هوای توست روزهای توست و بهار من
...
از کنار لوازم التحریری که رد میشوم دلم قنج میرود
برای آنکه بروم توی مغازه و مداد و پاک کن بخرم
یادش بخیر! چقدر ذوق روز های اول پاییز عجیب بود و دوست داشتنی
هنوز برای خودم مداد و پاک کن میخرم و هنوز دلم برای هم شاگردی هایم تنگ می شود
پاییز و شب های طولانی، لبخند های زیاد شعر های خواندنی چای داغ و مادرم که همیشه همراه شباشب پاییزی من است
تورا همیشه کم داشتم در میانه ی همه پاییز هایی که رفنته است و حالا این پاییز با سختی که پیش روی من دارد
نبودن تو عجیب شده است
نبودن تو سختی است غریب و بارانی مضاعف و غمی شور انگیز که مرا پیش میبرد برای گذر از پاییز امسال
پاییز من همیشه اینگونه است
دلتنگ و پر شعر و پر چای
راستی ! هیچ کس به سکوتم نرسیده و همه به فریادم رسیده اند
پس سکوت میکنم در هوایی که هوای توست"
امیدوارم همه از اومدن پاییز دل به نشاط شده باشین