یلدا نیــــــــــــــا!!!

شب یلدا قدم آهسته بـــــــــردار

کمی احترام ما نگــــــــــه دار

تو میبینی ربابم غصـــــــــه دار است

بنی هاشم هنــــــــــــوز داغدار است

صدای العطش در گوش مــــــــــــــــانده

بدنـــــــــها بی کفن هر گوشــه مانده

شب یلدا تو هم چــــــــــله نشین باش

سیه پوش غـــــــم سالار دین باشــــــــــــــ

بازهم از چمران

از ته دل فریاد میزنم ،ولی کسی فریاد مرا نمی شنود.

دنیا را به مبارزه می طلبم ویک تنه به جنگ عالم می روم.

وجود خود را به اتش می کشم  خون خود را بر زمین می ریزم تا شاید کسی به

هوش اید تا مگر وجدانی بیدار شود.

ولی افسوس که مصالح واسباب این دنیا ان قدر هست که مردم به فکر

منافع شخصی همه را به زنجیر کشیدن وتاریخ همه را اسیر نموده است.

دلداده ای می خواهم که بر عمر هستی  قلم سرخ بکشد.

و از همه زنجیر ها واسارت ها ،محاسبه ها ،ترس ها وعلایق دنیوی ازاد گردد.

من بیگانه ام ،همه ی مردم مرا عجیب  می یابند.

افکار مرا ،عشق سوزان  مرا،فداکاری مرا، صبرو تحمل مرا،درد و غم مرا،و به

خطر رفتن مرا عجیب می یابند.

راستی که من از همه چیز و همه کس بیگانه ام.

عاجزودردمند به جیب تفکر فرو می برم،واز همه دنیا می گریزم وبا وجود به

اقصی نقطه ی وجود پناه می برم که انیس دیگری  جز قلب شکسته ام

نداشته باشم ،جز ضربان قلبم چیزی نشنوم،و اه سوزان مرا جز قلب من جواب

نگوید،وفریاد عصیان من جز بر قلبم منعکس نشود.

 

 شهید چمران

چه شور وغوغایی ست در این جهان مصنوعی

چه شور وغوغایی است!

طوفان به پاشده است.

آسمان برق می زند،رعد می غرد ،کوها به لرزه درآمده  است.

در میان شب بی پایان  طبیعت ،برقی شدید وکور کننده سینه ظلمت را بی رحمانه می شکافد.

و برای یک لحظه ،یک لحظه کوتاه .

مگر چه شده است؟

این شور و غوغا از کجاست؟

چرا طوفان برپاشده است؟

رعدوبرق چه می گویند؟

چرا زمین لرزه شده است؟

مگر قیامت برپا شده ؟

اوه خدایا به کجا بگریزم ؟

از این حرکت وتشنج شدید سرسام اور به کجا پناه ببرم؟

از این رعدوبرق ترسناک چگونه وکجا خود را مخفی کنم؟

اوه خدایا به تو پناه می برم.

خود را به اغوش تو پرتاب می کنم.

خود رامیان الطاف پرمهر  ومحبت تو مخفی میکنم.

گرچه تو ایجاد کننده ی  این شور و هیجان وطوفانی،ولی از تو به تو پناه می برم.

از وحشت تو  به لطف تو در می آویزم.

از تو می گریزم تا بیشتر به تو نزدیک شوم.

آری ، ای خدای بزرگ دیگر نمی ترسم  ، دیگر نمی گریزم ،دیگر مخفی نمی شوم....

اوه خدایا ، این انفجار بزرگ انفجار درونی من است ،این سوز وگداز دل من است که دنیا را به

 لرزه انداخته است.

این غرش سینه دردمند من است که این رعد را بوجد اورده .

این هیجان درونی من است که طوفان برپا کرده .

این اشک خونین من است  که باران را بوجود آورده است....

اری دیگر نمی ترسم ،

دیگر نمی گریزم ،هم دوش رعدوبرق وطوفان  وباران  به پیش می تازم.

یاداوری

چقدر خوبه مشک مون رو از معرفت پرکنیم تا محرم تا سال آینده

یعنی تا یک سال محبت به امامون رو بیشتر کنیم وجزء محبین آقا باشیم

یعنی گناه نکنیم وبزاریم تیر شیطون به سنگ بخوره

و مانند حضرت ابالفضل مشکمون رو بین چهار هزار تا تیر انداز دشمن

وشیطان صفت ها پر آب کنیم و به

امید سلامت رسوندن مشک تا یک سال با معرفت باشیم

وعاشورا رو درک کنیم

نه که از فردای عاشورا روز یازدهم مشک مون رو پایین بزاریم تا سال اینده

وراه امام ومکتب امام حسین رو ادامه بدیم

وبدونیم که فقط وفقط امام حسین برای برپایی نماز به شهادت رسیدن

پس نمازامونو سروقت بخونیم و با اخلاص.

تا معنی "کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا"که معنای عاشورای زمان ومکان

هست رو درک کنیم

چقدر خوبه خودمونو اصلاح کنیم و خودسازی کنیم چه در جامعه و چه در

خودمون.

اینا همه درد دل ،من نوعی باشما بود

همین..

 هر برداشتی از این موضوع دارین برام بنویسین ممنونم

زندگی بدون علمدار

حیات،بدون عباس بی معناست و

زندگی بدون ابوالفضل، میان تهی است و

آسمان وزمین،بی قمر بنی هاشم ،تاریک وظلمانی است.

نه نه ،عباس نباید از تشنگی بچه ها با خبرشود.

این تنها راز هستی است که بایداز او مخفی بماند

اما مگر می شود دل او آینه ی آفرینش است واینه تصویر خویش را انتخاب نمی کند.

آری ،دل عباس به آسمان آبی و بی ابر می ماند.

پرواز هیچ پرنده ی خیالی در نظرگاه دلش مخفی نمی ماند.

انگار پیش از انکه لب ودهان حسین ،تشنگی را احساس کند،

قلب عباس از ان خبر می داده است.

 

السلام علیک یا ابالفضل العباس(ع)

اگه لب ها ی تو تشنه ست ،دل تو شبیهه دریاست

تو چیکار کردی که آبم شده مدیون تو عباس

واسه ی کشتی عالم شده ناخدا  ابوالفضل

دو تا چشماش به بیابون،نگران در انتظاره

واسه سالار شهیدان یه نفر خبر میاره

یه علمدارو آوردن مثل قرص ماه خونی

قد سروش شکستن نمی دونی نمی دونی

یه علمدارو اوردن که دیگه نفس نداره

مثل عباس قیافش ولی دوتا دست نداره

  از گفته های سید علی ضیا