چه شور وغوغایی است!
طوفان به پاشده است.
آسمان برق می زند،رعد می غرد ،کوها به لرزه درآمده است.
در میان شب بی پایان طبیعت ،برقی شدید وکور کننده سینه ظلمت را بی رحمانه می شکافد.
و برای یک لحظه ،یک لحظه کوتاه .
مگر چه شده است؟
این شور و غوغا از کجاست؟
چرا طوفان برپاشده است؟
رعدوبرق چه می گویند؟
چرا زمین لرزه شده است؟
مگر قیامت برپا شده ؟
اوه خدایا به کجا بگریزم ؟
از این حرکت وتشنج شدید سرسام اور به کجا پناه ببرم؟
از این رعدوبرق ترسناک چگونه وکجا خود را مخفی کنم؟
اوه خدایا به تو پناه می برم.
خود را به اغوش تو پرتاب می کنم.
خود رامیان الطاف پرمهر ومحبت تو مخفی میکنم.
گرچه تو ایجاد کننده ی این شور و هیجان وطوفانی،ولی از تو به تو پناه می برم.
از وحشت تو به لطف تو در می آویزم.
از تو می گریزم تا بیشتر به تو نزدیک شوم.
آری ، ای خدای بزرگ دیگر نمی ترسم ، دیگر نمی گریزم ،دیگر مخفی نمی شوم....
اوه خدایا ، این انفجار بزرگ انفجار درونی من است ،این سوز وگداز دل من است که دنیا را به
لرزه انداخته است.
این غرش سینه دردمند من است که این رعد را بوجد اورده .
این هیجان درونی من است که طوفان برپا کرده .
این اشک خونین من است که باران را بوجود آورده است....
اری دیگر نمی ترسم ،
دیگر نمی گریزم ،هم دوش رعدوبرق وطوفان وباران به پیش می تازم.