الهـــــــــی من بمیرم واست راحت بشی

یه دختر كور توی این دنیای نامرد زندگی میكرد.

این دختر یه دوست پسر داشت كه عاشقش بود.

دختر همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم

همیشه با اون می موندم یه روز یكی پیدا شد كه به اون دختر چشماشو بده.

وقتی كه دختره بینا شد دید كه دوست پسرش كوره.

 بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو.

پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :

مراقب چشمای من باش من شرط عشق به جا آوردم.

آخرین ساعات عاشورااااا

ساعات روز عاشورا  دقیقه به دقیقه  به لحظات عصر نزدیک میشد 

و امام حسین (ع) می دانست که لحظه ی مفارقت از زندگی به فجیع ترین صورت

و دردناک ترین حالت در حال نزدیک شدن است.

هنگامی که امام حسین (ع)به نزد فرزند بیمارش رفت حضرت زینب(س)

مشغول پرستاری از او بود امام حسین (ع)از وضع بیماری فرزندش

سوال کرد واو خداوند متعال را حمد کرده وسپس

پرسید:"ای پدر جان !امروز با منافقان چکردی؟"

امام حسین (ع)فرمودند:"فرزندم !شیطان بر آنان مسلط شده و ذکر

خدارا از یادشان برده است وجنگ بین ما و ایشان بالا گرفته است

 تا جاییکه زمین ارز خون یاران ما وانان رنگین شده است"

حضرت سجاد (ع)پرسید:"پدر جان ،عمویم عباس کجاست؟"

آن هنگام اشک از چشمان مبارک حضرت زینب(س)فروریخت

و امام حسین(ع)فرمود:"ای پسر عزیزم!عمویت عباس در حالی که دو دستش را

در کنار ساحل فرات بریده بودند به شهادت رسید"

با شنیدن این خبر امام سجاد(ع)گریه شدیدی نمود تا اینکه از هوش رفت

وقتی دوباره به هوش امد از پدر گرامی اش درباره تک تک عموهایش

 سوال میکرد و امام حسین(ع)در جواب می فرمود"شهید شد"

سپس حضرت از پدر پرسید:"برادرم علی اکبر کجاست،حبیب بن مظاهر

ومسلم بن عوسجه وزهیربن قین کجایند؟"

وامام (ع)پاسخ داد:"فرزند عزیزم!بدان که دراین خیمه ها جز من

و تو هیچ مردی نیست واما کسانی که درباره ی آنها 

پرسیدی همگی کشته بر روی زمین افتاده اند."

 

 

 

یا حسین...

 

 

السلام علی الحســــــــــین(ع)

عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است .

دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است .

 

 

هنگامی که در آنجا فرود آمدند امام (ع)فرمود:"به این سرزمین چه میگویند؟"

گفتند :کربلا

امام فرمودند:"اللهم انی اعوذبک من الکرب والبلاء"

"خداوندا از سختی و بلاء به تو پناه می برم"

سپس به اصحابش فرمود"پیاده شوید که اینجا اقامتگاه ما و محل ریختن خونهای ما و

محل قبرهای ماست،این خبر را جدم رسول خدا(ص)به من داده است"

 هنگامی که اصحاب ویاران حضرت در کربلا اقامت نمودند،امام حسین (ع)در حالی که

بر روی زمین نشسته بود وشمشیرش را اصلاح میکرد این اشعار را زمزمه

 می فرمودند"اف بر دوستی تو ای روزگـار چه صبحگاه و شامگاهی برتو گذشت"

"و تو در آن یاران و دوستانی را کشتی که روزگار کسی را به جای آنان نمی پذیرد"

"هر زنده ای این راه را خواهد رفت وچه نزدیک است زمان کوچ کردن"

"و همانا پایان کار به ست خدای بزرگ است"

حضرت زینب(س)این اشعار را شنید و عرض کرد:"ای برادرم!اینها سخنان کسی ست که به مرگ یقین کرده باشد"

امام (ع) فرمود:"آری خواهرم"

حضرت زینب(س)فرمود:"وای چه مصیبتی!حسین(ع)خبر مرگ خود را به من میدهد."

زرنها همگی گریستند وگونه های خود را مجروح ساختندو گریبا نهای خود را چاک

زدندو ام کلثوم مدام فریاد میزد"ای وای ! یا محمد! ای وای ! یا علی!ای وای مادرم!

ای وای فاطمه (س)!ای وای یا حسن(ع)!

ای وای از بیچارگی بعد از تو یا ابا عبدالله...

 

سلام به دوستای عزیزخودم ازهمتون توی این ایام التماس دعای ویژه دارم

منو فراموشتون نشه

التماس دعا

یا علی...