شهریور های عجیب
غم های زیاد
لبخند های کم
شهریور های عجیب و من چقدر دلم برای شمعدانی های لب پنجره
تنگ شده
برای چای خوردن در هوای تو
برای انکه خودم باشم و خودت
حالا گرمای دستت کم شده
یا کمرنگ
نمیدانم
اما من این ماه را به خاطر تو دوس دارم
حتی با سختی هایش
چقدر غریب شده ام میانه ی این همه نبودنت
شهریور های عجیب
میانه ی نبودنت
میانه ی بودنم
چه زود گم میشوی و چه دیر پیدا
سید علی ضیا
پی نوشت:دقیقا حرفش حاله دله الان منه
یــــــــــادش بخیــــــــــــــــر
یا علی...


روزگار جای ماندن نیست باید بروی تا زودتر برسی